زندگی فاجعه بار من

part:6

* ویو ا.ت *

چشمام رو بسته بودن.
فکر کنم به نیم ساعتی هست که توی راهیم.
که حس کردم ماشین وایساده.
وقتی پیاده شدیم چشمام رو باز کردن.
وای......
اینجا یه قصر بود!
یه عمارت خیلی خوشگل!
البته از پولدارترین آدم دنیا انتظار دیگه ای هم نمیره.
هر چقدر نگاه میکردم سیر نمیشدم.
که یکی از بادیگاردا هولم داد جلو.
پس منم حرکت کردم و در همین حین دور و برو دید میزدم.
که دیدم ارباب داره میره سمت یه ماشین خفن و از حیاط امارت زد بیرون.
منو بردن توی یه اتاقی که تمش مثل بقیه خونه سیاه و تاریک بود و کم نور مثل بقیه ی خونه.
و درو هم قفل کردن هر چیم داد زدم کسی جوابمو نداد.


میدونم که خیلی کم بود ولی ایده ای ندارم فعلا باید فکر کنم و ایده پیدا کنم😊
امیدوارم خوشتون اومده باشه😘
حمایت کنید لطفا😉
دیدگاه ها (۰)

زندگی فاجعه بار من

تولدت مبارک سونگگگگ کانگگگگییییی

خب میدونم توی فیک جونگکوک خیلی زود عاشق ا.ت شد.ولی خب چون ای...

زندگی فاجعه بار من

کیوت ولی خشن پارت ۶کوک توی ذهنش : وقتی داشتم میومدم بیرون هم...

کیوت ولی خشن پارت ۵ساعت ۶ بود که هوا کاملا تاریک شده بود تو ...

امروز دوباره دیدمش...بعد از ۱۸ سال! تو تاکسی، روی صندلی جلو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط